بررسی دلایل بیثباتی عملکرد اقتصاد ایران
1- مقدمه
بی ثباتی و آسیب پذیری اقتصادی دو مقولة کاملا مدرن هستند که تاکنون تقریباً در میان دو گروه متفاوت از کشورها مورد استفاده قرار گرفته و گسترش یافته اند. آسیب پذیری اقتصادی نخستین بار در سال ۱۹۷۲ در مباحث مربوط به مشکلات خاص کشورهای جزیره ای در حال توسعه (به ویژه مجموعه جزایر کارائیب)، در سازمان ملل مطرح گردید. اما این مباحث نیازمند گذشت ۲۰ سال دیگر بود تا به مطالعه ای کمی بیانجامد. در سال ۱۹۹۴ برای نخستین بار ساخت شاخص آسیب پذیری اقتصادی برای این دسته از کشورها در برنامة عملیاتی سازمان توسعة پایدار جزایر کوچک در حال توسعه قرار گرفت. به طور کلی مطالعات انجام شده پیرامون این شاخص، عمدتاً بر آسیب پذیری های محیطی نظیر کوچک بودن و وابستگی این اقتصادها به دنیای پیرامون تأکید داشتند. اما مطالعات جدیدتر که دامنة کشورهای مورد مطالعه را به سایر کشورهای در حال توسعه گسترش داده اند، متوجه اهمیت برخی مؤلفه های تازه شدند و دریافتند که آسیب پذیری تنها مخصوص کشورهای کوچک نیست بلکه حتی برای کشورهای بزرگتر و توسعه یافته تر نیز می تواند از درجة اهمیت بالایی برخوردار باشد؛ گرچه این واقعیت تا این زمان کمتر مورد توجه محققان واقع شده است.
میزان تولید ناخالص داخلی، درآمد سرانه و نرخ رشد اقتصادی، از مهمترین شاخصهای عملکردی اقتصاد کلان است. در حالی که میزان تولید و درآمد سرانه، بیانگر میزان متوسط رفاه اقتصادی افراد جامعه است، نرخ رشد اقتصادی، سرعت افزایش یا کاهش تولید ناخالص داخلی و به تبع آن سرعت بهبود یا کاهش سطح رفاه و برخورداری مردم را نشان میدهد. به علاوه شاخصهایی چون بیکاری و فقر نیز عموما تحت تاثیر تولید و رشد اقتصادی قرار دارند، به نحوی که رشد اقتصادی بالاتر، در بلندمدت به کاهش نرخ بیکاری و سطح فقر میانجامد. با عنایت به اهمیت میزان تولید و رشد اقتصادی در هر جامعه، دستیابی به تولید بیشتر و نرخ رشد بالاتر، همواره دغدغه دولتها و ملتها بوده است. در مقاله حاضر از یک سو به بررسی عملکرد اقتصاد ایران در تولید و رشد اقتصادی در پنج دهه اخیر پرداخته و از سوی دیگر عوامل موثر بر تولید و رشد اقتصادی را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد.
2- بررسی عملکرد و نرخ رشد اقتصاد ایران در پنج دهه اخیر
2-1- عملکرد تولید ناخالص داخلی و سرانه ایران
در میان شاخصهای عملکردی اقتصاد کلان، میزان تولید ناخالص داخلی یکی از مهمترین شاخصهاست؛ چرا که این شاخص اندازه اقتصاد یک کشور و ظرفیتهای تولیدی آن را نشان میدهد. تولید ناخالص داخلی بنا به تعریف، ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که طی یک سال در یک کشور تولید میشود. البته باید توجه داشت که میزان رفاه و برخورداری مردم یک کشور، صرفا به واسطه تولید ناخالص داخلی تعیین نمیشود، بلکه شاخص بهتر، تولید ناخالص داخلی سرانه است که میزان تولید به وسیله هر نفر را به صورت سرانه نشان میدهد. در واقع، رفاه مردم یک کشور متاثر از تولید ناخالص داخلی و میزان جمعیت آن کشور است که در تولید ناخالص داخلی سرانه منعکس میشود. سوال مهم این است که عملکرد اقتصاد ایران در مورد شاخص تولید ناخالص داخلی، تولید ناخالص داخلی سرانه و رشد اقتصادی به لحاظ تاریخی چگونه بوده است؟ روند تولید ناخالص داخلی و تولید ناخالص داخلی سرانه ایران طی پنج دهه گذشته از سال ۱۳۳۸ تا سال ۱۳۸۸ در نمودار ۱ نشان داده شده است.
تولید ناخالص داخلی ایران در این دوره تاریخی افت و خیزهای زیادی را تجربه نموده است. از سال ۱۳۳۸ تا پایان سال ۱۳۵۵، تولید ناخالص داخلی ایران در یک روند صعودی از ۴۴ هزار میلیارد به ۲۴۲ هزار میلیارد ریال (به قیمتهای ثابت سال ۱۳۷۶) رسیده است. در واقع اندازه اقتصاد ایران طی ۱۷ سال، ۵/۵ برابر شده است. با آغاز شرایط انقلابی در سال ۱۳۵۶، روند تولید نیز معکوس شده و سیر نزولی خود را آغاز مینماید. شرایط نزولی تولید با توجه به بیثباتی دوره انقلابی و پس از آن آغاز جنگ ایران و عراق، ادامه مییابد، به نحوی که تولید با کاهش ۳۰ درصدی، از ۲۴۲ هزار میلیارد ریال در سال ۵۵، به ۱۷۰ هزار میلیارد ریال در پایان سال ۱۳۶۰ میرسد. پس از آن با وجود افزایش تولید در سالهای ۶۱ و ۶۲، روند نزولی تا سال ۶۷ (سال پایان جنگ) ادامه مییابد، اما از سال ۱۳۶۸ روند صعودی تولید دوباره آغاز شده و به جز یک دوره سه ساله (از سال ۷۲ تا سال ۷۴) که افزایش تولید متوقف شد، تا پایان سال ۸۸ ادامه یافت، به طوری که تولید از ۱۸۰ هزار میلیاد ریال در سال ۶۷، به ۵۱۹ هزار میلیارد ریال رسید. در واقع اندازه اقتصاد ایران طی ۲۱ سال، ۹/۲ برابر شده است.
اما بررسی تولید ناخالص داخلی سرانه، واقعیات بیشتری را به خصوص از منظر رفاه اقتصادی نمایان میسازد. تولید سرانه نسبت به تولید کل ایران در این دوره تاریخی افت و خیزهای بیشتری را تجربه نموده است. از سال ۱۳۳۸ تا پایان سال ۱۳۵۵، تولید سرانه هر ایرانی در یک روند صعودی از ۲ میلیون ریال به ۲/۷ میلیون ریال در سال (به قیمتهای ثابت سال ۱۳۷۶) رسیده است. در واقع تولید سرانه ایرانیها طی ۱۷سال، ۶/۳ برابر شده است که از بهبود قابلتوجه سطح رفاهی ایرانیها در این دوره حکایت دارد. با آغاز شرایط انقلابی در سال ۱۳۵۶، روند تولید سرانه نیز معکوس شده و سیر نزولی خود را آغاز مینماید. علاوه بر روند نزولی تولید کل با توجه به بیثباتی دوره انقلابی و پس از آن آغاز جنگ ایران و عراق، افزایش سریع جمعیت، سیر نزولی تولید سرانه را تشدید نموده است، به نحوی که تولید سرانه با کاهش حدود ۵۰ درصدی، از ۲/۷ میلیون ریال در سال ۵۵، به ۵/۳ میلیون ریال در پایان سال ۱۳۶۷ میرسد، اما از سال ۱۳۶۸، با توجه به بهبود تولید کل و نیز کاهش نرخ رشد جمعیت در دهه ۷۰ و ۸۰، روند صعودی تولید سرانه آغاز شده و به جز یک دوره سه ساله (از سال ۷۲ تا سال ۷۴) که با کاهش مواجه بود، تا پایان سال ۸۸ ادامه یافت، به طوری که تولید سرانه از ۵/۳ میلیون ریال در سال ۶۷، به ۷ میلیون ریال در سال ۱۳۸۸ رسید. نکته جالب این است که میزان تولید سرانه در سالهای اخیر، تازه به سطح تولید سرانه در سال ۱۳۵۵ رسیده است.
جهت مقایسه وضعیت رفاهی ایران با سایر کشورهای جهان، درآمد سرانه ایران و برخی کشورهای منتخب در سال ۲۰۰۹ در نمودار ۲ نشان داده شده است.
درآمد سرانه ایران در سال ۲۰۰۹ برابر ۴۵۳۰ دلار بوده و با وجود اینکه از متوسط درآمد سرانه کشورهای در حال توسعه خاورمیانه (۳۲۱۰ دلار) بالاتر است، اما فاصله آن با متوسط درآمد سرانه جهان (۸۵۸۱) بهنسبت زیاد است. فاصله درآمد سرانه ایران در مقایسه با درآمد سرانه کشورهای توسعه یافته (۳۷۲۴۶ دلار)، آمریکای شمالی (۴۵۳۶۵ دلار) و اتحادیه اروپا (۳۲۸۳۸ دلار) بسیار زیاد است، به نحوی که درآمد سرانه کشورهای توسعه یافته بیش از ۵/۷ برابر ایران است؛ بنابراین اگرچه درآمد سرانه ایران در مقایسه با کشورهای با درآمد پایین (۵۰۷ دلار)، نسبتا مناسب است، اما در مقایسه با کشورهای توسعه یافته یا حتی متوسط جهانی پایین است.
2-2- عملکرد نرخ رشد اقتصاد ایران
در کنار میزان تولید ناخالص داخلی، نرخ رشد اقتصادی، از مهمترین شاخصهای عملکردی اقتصاد کلان است. در حالی که میزان تولید و درآمد سرانه، بیانگر میزان رفاه است؛ نرخ رشد اقتصادی، سرعت افزایش یا کاهش تولید ناخالص داخلی و به تبع آن سرعت بهبود یا کاهش سطح رفاه و برخورداری مردم را نشان میدهد. نرخ رشد اقتصاد ایران، در این دوره تاریخی افت و خیزهای بسیار زیادی را تجربه نموده است. روند تاریخی نرخ رشد اقتصاد ایران در نمودار ۳ نشان داده شده است.
از سال ۱۳۳۹ تا اواسط سال ۱۳۵۶، اقتصاد ایران نرخهای رشد اقتصادی بالایی را تجربه نموده است. در این دوره نرخ رشد اقتصادی بین ۵ تا ۱۷ درصد در نوسان بوده است. در مجموع در این دوره ۱۷ ساله، میانگین نرخ رشد اقتصادی ایران حدود ۵/۱۰ درصد بوده است که نرخ رشد بسیار مناسبی است. با آغاز شرایط انقلابی در سال ۱۳۵۶ و پس از آن آغاز جنگ، نرخ رشد اقتصادی به شدت کاهش مییابد و به جز سالهای ۶۱، ۶۲ و ۶۴، نرخ رشد اقتصادی تا پایان جنگ، ارقام منفی را تجربه نموده است. میانگین نرخ رشد اقتصادی در این دوره ۳/۲- درصد در سال بوده است. در دوران پس از جنگ نیز، نرخ رشد اقتصادی بسیار پرنوسان ظاهر شده و از ۵/۲- درصد تا ۱۶ درصد را تجربه نموده است، اما میانگین نرخ رشد اقتصادی در دوره پس از جنگ تا سال ۱۳۸۸، ۵ درصد بوده است. در دوره سازندگی نرخ رشد اقتصادی نوسان زیادی را تجربه مینماید. نرخ رشد اقتصادی ابتدا طی یک روند صعودی تا پایان سال ۶۹ به محدوده ۱۵ درصد میرسد، اما در سال ۷۱ نرخ رشد اقتصادی با افت شدید مواجه شده و تا پایان سال ۷۳ در محدوده صفر یا حتی ارقام منفی نوسان مینماید. پس از آن با افزایش مجدد به محدوده ۸ درصد در سال ۷۵ نیز میرسد، اما دوباره با کاهش مواجه میشود. نرخ رشد اقتصادی در مجموع در دوره هشت ساله سازندگی به طور میانگین برابر ۵/۵ درصد بوده است. در دوره اول اصلاحات نرخ رشد اقتصادی در محدوده کمتر از ۵ درصد و در دوره دوم در محدوده بالاتر از ۵ درصد حفظ شده است و در مجموع نرخ رشد اقتصادی در دوره هشت ساله اصلاحات به طور میانگین برابر ۹/۴ درصد بوده است. در دوره پس از اصلاحات، ابتدا نرخ رشد اقتصادی تا ۹ درصد در سال ۸۵ افزایش مییابد، اما پس از آن روند نزولی به خود میگیرد. در سال ۱۳۸۸ نرخ رشد مجددا افزایش یافته و به ۵/۳ درصد میرسد. نرخ رشد اقتصادی در این دوره تا پایان سال ۸۸، به طور میانگین برابر ۱/۵ درصد بوده است.
برای ارایه تصویر روشنتر از عملکرد نرخ رشد اقتصاد ایران در دوره پس از جنگ، مقایسه متوسط نرخ رشد اقتصادی ایران با سایر کشورها میتواند مفید باشد. البته در مورد مقایسه نرخ رشد اقتصادی کشورها، باید توجه داشت که بر اساس نظریههای رشد اقتصادی، هرچه یک اقتصاد به سطوح بالاتر توسعه دست مییابد، نرخ رشد اقتصادی به طور میانگین کاهش مییابد، در حالی که در سطوح پایین توسعه، امکان دستیابی به نرخهای رشد بالا، بسیار بیشتر است. مقایسه میانگین نرخ رشد اقتصادی گروه کشورهای با درآمد بالا (۷/۱ درصد) و گروه کشورهای با درآمد متوسط (۸/۵ درصد) و پایین (۱/۵ درصد) در دهه اخیر نیز این امر را به لحاظ تجربی تایید مینماید؛ بنابراین مقایسه نرخ رشد اقتصاد ایران باید عمدتا با کشورهای همتراز خود، یعنی کشورهای در حال توسعه صورت پذیرد. در واقع در حالی که نرخ رشد اقتصادی ۳ درصد برای یک اقتصاد توسعه یافته مانند آمریکا، نرخ رشد اقتصادی بسیار مطلوبی است، چنین نرخ رشدی برای یک اقتصاد در حال توسعه مانند ایران بسیار ضعیف است.
متوسط نرخ رشد اقتصاد ایران و کشورهای منتخب در دهه اخیر (۲۰۰۹-۲۰۰۰) در نمودار ۴ نشان داده شده است.
همان طور که ملاحظه میشود نرخ رشد اقتصاد ایران (۱/۵) درصد برابر متوسط کشورهای با درآمد پایین (۱/۵ درصد) و کمتر از متوسط کشورهای با درآمد متوسط (۸/۵ درصد) است و فاصله زیادی با نرخ رشد اقتصادی گروه کشورهای در حال توسعه آسیای شرقی (۹/۸ درصد) دارد. در عین حال نرخ رشد اقتصاد ایران از کشورهای در حال توسعه آمریکای لاتین (۱/۳ درصد)، درحال توسعه خاورمیانه (۳/۴ درصد)، درحال توسعه آفریقا (۶/۴ درصد) و در حال توسعه اروپا و آسیای میانه (۵ درصد) اندکی بیشتر بوده است. همچنین در میان کشورهای منتخب، نرخ رشد اقتصاد ایران از کشورهایی مانند چین (۳/۱۰ درصد)، هند (۱/۷ درصد)، امارات (۸/۵ درصد) و روسیه (۵/۵ درصد) کمتر بوده است، اگر چه از کشورهایی مانند عربستان (۴/۳ درصد)، ونزوئلا (۹/۳ درصد)، ترکیه (۸/۳ درصد)، برزیل (۳/۳ درصد)، کره (۴/۴ درصد) و لیبی (۳/۴ درصد) بیشتر بوده است. مقایسه متوسط نرخ رشد اقتصادی ایران در دهه اخیر با سایر کشورهای در حال توسعه، به خصوص با توجه به ظرفیتهای بالقوه اقتصاد ایران بیانگر این امر است كه نرخ رشد اقتصاد کشور به طور متوسط نسبتا پایین بوده است. بررسی روند تاریخی تولید سرانه و نرخ رشد اقتصادی در ایران و همچنین مقایسه آن با سایر کشورها، بیانگر معضلات مهمی در اقتصاد ایران است. معضل اول، پایین بودن تولید سرانه ایران با توجه به ظرفیتهای بالقوه کشور است که نشاندهنده سطح پایین رفاه اقتصادی مردم در ایران است. معضل دوم این است که علاوه بر پایین بودن سطح تولید، نرخ رشد تولید و به تبع آن سرعت افزایش رفاه اقتصادی نیز چندان مناسب نیست و در نهایت معضل سوم این است که نرخ رشد اقتصادی بسیار بیثبات و پرنوسان است. البته باید توجه داشت که پایین بودن تولید سرانه ایران در شرایط فعلی، عمدتا به دلیل پایین بودن نرخ رشد اقتصادی در دهههای گذشته به خصوص دهه شصت که عمدتا نرخ رشد اقتصادی منفی بوده است رخ داده است.
3- دلایل بی ثباتی اقتصادی و رشد اقتصادی پایین
3-1- ضعف رقابت در نظام اقتصادی ایران
محدودیت رقابت از ویژگیهای بارز نظام اقتصادی ایران است. از آنجا که رقابت عامل اصلی کارآیی اقتصادی است، محدود نمودن آن، عامل ناکارآیی کل سیستم اقتصادی است. محدود نمودن رقابت در سیستم اقتصادی، بخش مهمی از منابع و کارآفرینان اقتصادی را از فعالیتهای مولد اقتصادی و سیاسی باز داشته و به جای بزرگ نمودن کیک اقتصادی (تولید)، درگیر خلق و توزیع رانت و در واقع تسهیم کیک اقتصادی موجود مینماید. نتیجه این امر، عدم کارآیی سیستم اقتصادی در راستای دستیابی به نرخ رشد اقتصادی بالا و ایجاد ثروت و گسترش رفاه و توسعه اقتصادی است.
محدودیت رقابت در اقتصاد ایران، به لحاظ تجربی در وضعیت دو شاخص آزادی تجاری و سهولت کسب و کار نمود یافته است. برای نمونه بر اساس گزارش سال ۲۰۱۱ شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج، ایران با کسب امتیاز۱/۴۲ از ۱۰۰ و رتبه ۱۷۱ در میان ۱۸۳ کشور جهان، از درجه آزادی اقتصادی بسیار پایینی برخوردار بوده است. همچنین بر اساس گزارش سال ۲۰۱۰ شاخص سهولت کسب و کار توسط بانک جهانی، ایران در رتبه ۱۲۹ در میان ۱۳۸ کشور جهان قرار داشته است. در مجموع عملکرد اقتصاد ایران در این شاخصها و مقایسه آن با دیگر کشورهای جهان به خصوص کشورهای توسعهیافته، به نوعی بیانگر محدودیتهای شدید بر سر راه رقابت در اقتصاد ایران است.
اما یک سوال مطرح این است که آیا کشورهایی که دارای شاخص آزادی اقتصادى بالاتری هستند، عملکرد اقتصادی بهترى نسبت به دیگر کشورها به خصوص در زمینه رشد و توسعه اقتصادی دارند یا خیر؟ تحقیقات تجربی بسیارى در مورد رابطه شاخص آزادی اقتصادی با شاخصهای گوناگون توسعه اقتصادی مانند درآمد بالا و رشد اقتصادى صورت پذیرفته است؛ اگرچه بحثهای نظری درباره چگونگی ماهیت این ارتباطات وجود دارد، اما نتایج تجربی رابطهاى مثبت میان شاخص آزادى اقتصادى با شاخصهای اقتصادی مذکور برقرار میکند. امروزه با وجود تجارب بسیار در این خصوص، کمتر تردیدی در اهمیت و نقش آزادی اقتصادی در رشد و پیشرفت اقتصادی کشورها وجود دارد. به عبارت دیگر، روز به روز تفاوتهای بزرگتری میان استانداردهای زندگی مردم در نظامهایی که آزادی اقتصادی بیشتری دارند، در مقایسه با نظامهایی که از آزادی کمتری برخوردارند، آشکار شده است. این تفاوتها نه در کشورهای متفاوت به لحاظ جغرافیایی، سیاسی، اقلیمی و.. . بلکه حتی در منطقههای همسان و مشابه به خوبی دیده شده است. برای مثال میتوان به کره شمالی در مقابل کره جنوبی، آلمان شرقی در برابر آلمان غربی، استونی در برابر فنلاند و زندگی کوباییها در میامی در مقابل زندگی کوباییها در کوبا اشاره کرد. در هر یک از این موارد، مردمی که در اقتصادهایی آزادتر زندگی میکنند، در مقایسه با همتایان خود در اقتصادهایی مشابه که صرفا آزادیهای کمتری دارند، تقریبا از هر نظر از وضعیت بهتری برخوردارند.
3-2- اثر ساختاری درآمد نفت بر تولید و رشد اقتصادی در بلندمدت
اثرات درآمد نفت را میتوان به لحاظ نظری به اثرات ساختاری و عملکردی تفکیک نمود. اثر ساختاری درآمد نفت، در حاکمیت دولتِ رانتی، نمود مییابد. دولت رانتی، دولتی است که عمده مخارج خود را بر پایه درآمدهای ناشی از رانت برونزا مانند درآمدهای نفتی تامین مالی مینماید. چنین دولت رانتی از مسیرهای متفاوت، تاثیرات منفی بر تولید و نرخ رشد اقتصادی در بلندمدت باقی میگذارد:
۱) وجود منابع عظیم رانت در یک دولت رانتی و تبدیل دولت به کانون تخصیصدهنده و توزیعکننده رانت، دولت را به هدف اصلی و اولیه عوامل رانت جو تبدیل مینماید. رانت حاصل از منابع نفتی تحت سیستم اقتصادی موجود، فرصتهای کسب منفعت را هم در نظام دولت و هم در نظام بازار تغییر داده و در نتیجه از طریق انتقال فعالان کارآفرین از فعالیتهای تولیدی در بخشهای مولد اقتصادی به فعالیتهای رانتجویی در بخشهای نامولد اقتصادی، میتواند موجب کاهش نرخ رشد اقتصادی شود.
۲) وجود منابع عظیم رانت نفت در اختیار دولت باعث میشود تا دولت هرچه بیشتر از عملکرد واقعی اقتصاد داخلی مستقل شود. این استقلال مالی از عملکرد اقتصاد داخلی از دو جهت موجب تضعیف عملکرد دولت میگردد. از یک طرف دولت رانتی که برای تامین مالی مخارج خود به دلیل وجود منابع رانت برونزا احساس نگرانی نمیکند، جهت به وجود آوردن نهادهای کارآ و ساختار سازمانی با زیرساخت قانونی کارآ و دقیق و نیز نظام بوروکراتیک متمرکز، قوی و منسجم جهت مالیاتستانی از اقتصاد داخلی حساسیتی نخواهد داشت، این امر موجب ضعف سیستم بوروکراتیک و نظام تصمیمگیری دولت خواهد گشت. از طرف دیگر استقلال مالی دولت از عملکرد اقتصاد داخلی موجب میگردد تا دولت نسبت به تقویت امر تولید و روند رشد و توسعه اقتصادی و در نتیجه ایجاد پایه مالیاتی گستردهتر برای تامین مالی مخارج خود، حساسیت کمتری داشته باشد.
۳) درآمدهای سرشار حاصل از منابع نفتی، توهم قدرتی در دولت ایجاد مینماید که در نتیجه آن، دولت رانتی جهت برنامهریزی برای توسعه اقتصادی تحریک شده و دولت رانتی به متولی امر توسعه تبدیل میشود و در این مسیر با گسترش مداخلات خود در سیستم اقتصادی، تولید و رشد اقتصادی را تضعیف مینماید.
۴) وجود منابع عظیم رانت در دولت رانتی، انتظارات و تقاضای فزاینده لایههای متفاوت اجتماعی از دولت رانتی و تلاش دولت برای پاسخگویی به این تقاضای فزاینده، از یک طرف موجب میگردد که ظرفیت، اقتدار و کارآیی دولت به طور مداوم کاهش یابد و از طرف دیگر منجر به گسترش بیرویه مخارج دولت و تضعیف بخش خصوصی میشود.
۵) وابستگی اقتصاد به رانت نفت و بروز بیماری هلندی، وابستگی دولت و اقتصاد به منابع عظیم رانت نفت، فرصتهای کسب منفعت در داخل بخش مولد اقتصاد را نیز تغییر داده و در نتیجه از طریق انتقال کارآفرینان مولد از فعالیتهای تولیدی در بخش قابل تجارت در سطح بینالمللی (بخشهای صنعتی و کشاورزی) به فعالیتهای تولیدی در بخش غیرقابل تجارت (بخش خدمات و مسکن)، میتواند موجب انقباض و کاهش تولید بخش قابل تجارت و انبساط و افزایش تولید بخش غیرقابل تجارت گردیده و به ایجاد عدم توازن بین بخشهای مولد اقتصاد بیانجامد که این پدیده در ادبیات اقتصادی به بیماری هلندی مشهور است.
3-3- اثر عملکردی درآمد نفت بر تولید و رشد اقتصادی در کوتاهمدت
درآمد نفت علاوه بر اثراتی ساختاری که بر تولید و رشد بلندمدت اقتصاد کشور دارد، اثرات قابلتوجهی بر تولید و رشد اقتصادی کوتاهمدت نیز باقی میگذارد. البته باید توجه داشت که اثرات کوتاهمدت درآمدهای نفتی، به نحوه مدیریت و تخصیص درآمدهای نفتی توسط دولت بستگی دارد. درآمدهای نفتی میتواند از مسیرهای متفاوتی از جمله مسیر بودجه دولت، میزان حجم پول و نرخ ارز، اثرات خود را بر متغیرهای کلان اقتصاد، به خصوص نرخ رشد اقتصادی، بر جای گذارد؛ بنابراین نحوه مدیریت و تخصیص درآمدهای ارزی حاصل از نفت تحت چارچوب سیاستی موجود از جمله سیاستهای حاکم بر صندوق ذخیره ارزی، سیاست مالی دولت و سیاست پولی و ارزی بانک مرکزی نقشی تعیینکننده در نحوه اثرگذاری این درآمدها بر عملکرد اقتصاد کشور دارد. در واقع درآمدهای نفتی، تحت چارچوبهای سیاستی متفاوت، اثرات متفاوتی را بر متغیرهای اقتصاد کلان بر جای خواهد گذارد. به علاوه در مدیریت و تخصیص درآمدهای نفتی، سیاست مالی دولت بر سیاست پولی و ارزی بانک مرکزی تسلط دارد. این سیاست مالی دولت در زمینه بودجه و مدیریت منابع صندوق ذخیره ارزی است که تعیین مینماید چهمیزان از درآمدهای نفتی وارد چرخه اقتصاد کشور گردد و در چه زمینههایی هزینه شود. در حالی که سیاست پولی و ارزی بانک مرکزی عمدتا دارای این قابلیت است که تعیین نماید چه میزان از درآمدهای نفتی که به واسطه سیاست مالی دولت وارد چرخه اقتصاد شده است از مسیر تغییر حجم پول و چه میزان از مسیر تغییر عرضه ارز بر متغیرهای کلان اقتصادی تاثیر گذارد.
در مجموع میتوان اثرات کوتاهمدت درآمد نفت بر تولید و رشد اقتصادی را به دو دسته اثرات مثبت و منفی تقسیم نمود. درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت از طریق افزایش واردات کالاهای سرمایهای و واسطهای میتواند اثر مثبتی بر تولید و رشد اقتصادی بر جای گذارد، اما در مقابل از طریق افزایش واردات کالاهای مصرفی، میتواند تولید داخلی را تضعیف نموده و رشد اقتصادی را کاهش دهد. به هر حال انتظار میرود خالص اثر درآمدهای نفتی بر تولید و رشد اقتصادی در کوتاهمدت مثبت باشد. مساله مهم دیگر در مورد اثر درآمدهای نفتی بر رشد اقتصادی، نوسانات آن است. بررسی درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران، تایید میکند که این درآمدها در دهههای گذشته بسیار پرنوسان ظاهر شده است. درآمد نفت بخش اعظم بودجه دولت را تشکیل میدهد و بنابراین وابستگی بودجه دولت به درآمدهای نفتی بسیار بالاست؛ بنابراین با توجه به عدم طراحی مکانیزمهای مناسب جهت مدیریت نوسانات نفتی و حفظ انضباط مالی در دولت، نوسانات رانت نفت بودجه دولت را به شدت تحت تاثیر خود قرار میدهد. از آنجا که مخارج دولت رانتی تا حد بالایی به وسیله درآمدهای نفتی تعیین میشود، بیثباتی درآمدهای نفتی به بیثباتی مخارج مالی دولت میانجامد. از آنجا که بودجه دولت رانتی در ترکیب تقاضای کل اقتصاد دارای سهم بسزایی است، بیثباتی بودجه دولت و مخارج آن، به بیثباتی تقاضای کل اقتصاد و به تبع آن تولید و رشد اقتصادی میانجامد. علاوه بر این باید توجه داشت که واکنش تولید و رشد اقتصادی نسبت به نوسانات رانت نفت، نامتقارن است، به این معنا که کاهش درآمد نفت نسبت به افزایش آن، اثرات شدیدتری را بر تولید و رشد اقتصادی میگذارد. در واقع واکنش عملکرد اقتصاد ایران نسبت به نوسانات رانت نفت، شبیه واکنش یک فرد معتاد است. مصرف ماده مخدر تنها فرد را سراپا نگه میدارد، اما عدم دریافت مواد مخدر، فرد معتاد را از پای در میآورد. به صورت مشابهی، هنگامی که درآمدهای نفتی بالاست، اقتصاد کشور نیز سرپا است اما به محض کاهش قابلتوجه درآمدهای نفتی، اقتصاد با یک شوک منفی مواجه میگردد و نرخ رشد اقتصادی با کاهش شدید روبهرو میشود.
3-4- گسترش بیش از حد مخارج دولت و بیثباتی سیاست مالی
اثر مخارج دولت بر تولید و رشد اقتصادی را میتوان در دو افق زمانی کوتاهمدت و بلندمدت مورد بررسی قرار داد. در بلندمدت نحوه اثرگذاری مخارج دولت بر تولید و رشد اقتصادی، متاثر از نحوه تامین مالی مخارج دولت از یک طرف و نحوه تخصیص آن از طرف دیگر است. اگر مخارج دولت از طریق افزایش مالیات یا ایجاد کسری بودجه و استقراض تامین مالی گردد، انتظار میرود اثرات برونرانی مخارج دولت بر مصرف و سرمایهگذاری بخش خصوصی موجب شود تا اثرات مثبت افزایش مخارج دولت و اثرات منفی کاهش مصرف و سرمایهگذاری خصوصی همدیگر را خنثی نموده و در مجموع افزایش مخارج دولت اثر مثبتی بر تولید و رشد اقتصادی بلندمدت نداشته باشد، اما اگر افزایش مخارج دولت از طریق درآمدهای نفتی تامین مالی گردد میتوان انتظار داشت که اثرات برونرانی مخارج دولت بر مصرف و سرمایهگذاری بخش خصوصی محدود شده و در مجموع افزایش مخارج دولت اثر مثبتی بر تولید در بلندمدت باقی گذارد.
در عین حال نحوه تخصیص مخارج دولت نیز یک عامل موثر در تعیین اثرات بلندمدت مخارج دولت بر تولید است. اگر مخارج دولت به جای تخصیص در پروژههای عمومی که دارای بازدهی مناسب هستند به اجرای پروژههایی که بخش خصوصی قادر به انجام آن هست تخصیص یابد، میتوان انتظار داشت که به دلیل کارآیی کمتر بخش دولتی نسبت به بخش خصوصی، افزایش مخارج دولت، تولید و رشد اقتصادی را در بلندمدت تحت تاثیر منفی قرار دهد؛ بنابراین در مجموع نحوه تامین مالی مخارج دولت و نحوه هزینه آن، اثر خالص مخارج دولت بر تولید و رشد اقتصادی در بلندمدت را تعیین مینماید. در اقتصاد ایران بخش عمدهای از مخارج دولت توسط درآمدهای نفتی تامین مالی شده است، بنابراین میتوان انتظار داشت که اثرات برونرانی مخارج دولت در ایران محدود بوده است، اما در مقابل نحوه تخصیص مخارج دولت در اقتصاد ایران چندان کارآ نبوده و دولت مخارج زیادی را در بخشها و پروژههایی صورت داده است که بخش خصوصی قادر به انجام آنها بوده است. تخصیص ناکارآی مخارج دولت، کارآیی اقتصاد ایران را در بلندمدت تضعیف نموده است. از آنجا که این دو اثر یکدیگر را خنثی مینمایند، میتوان انتظار داشت که مخارج دولت اثر قوی و معناداری بر رشد بلندمدت اقتصاد ایران نداشته باشد.
اما در افق زمانی کوتاهمدت، نوسانات مخارج دولت از اهمیت بالایی برای تولید و رشد اقتصادی برخوردار است. از آنجا که مخارج دولت یکی از مهمترین اجزای تقاضای کل اقتصاد است، بنابراین روشن است که بیثباتی مخارج دولت از طریق ایجاد بیثباتی در تقاضای کل، به بیثباتی تولید و رشد اقتصادی در کوتاهمدت میانجامد. هنگامی که مخارج دولت افزایش مییابد، ابتدا از طریق افزایش تقاضای کل به صورت مستقیم، تولید و رشد اقتصادی به صورت موقتی افزایش مییابد، اما در دورههای بعدی به مرور اثرات برونرانی مخارج دولت بر مصرف و سرمایهگذاری خصوصی ظاهر شده و اثر افزایش اولیه خنثی میگردد. البته همانطور که ذکر شد، نحوه تامین مالی مخارج دولت اثر تعیینکنندهای بر شدت اثر برونرانی خواهد داشت. در مقابل کاهش مخارج دولت، ابتدا از طریق کاهش تقاضا، تولید و رشد اقتصادی را کاهش خواهد داد، اما در ادامه با افزایش سرمایهگذاری و مصرف بخش خصوصی، کاهش تولید تا حدودی جبران خواهد شد. بررسی روند تولید و مخارج دولت نیز به لحاظ تجربی چنین رابطهای را تایید میکند و نشان میدهد که بیثباتی مالی دولت یکی از عوامل اصلی بیثباتی تولید و رشد اقتصادی و ایجاد دورهای تجاری در اقتصاد ایران بوده است.
3-5- نرخ بالا و بیثبات رشد حجم پول
افزایش حجم پول اگرچه به ایجاد یک دوره رونق مصنوعی و موقتی در اقتصاد میانجامد اما در دوره بعدی به افزایش نرخ تورم از یک طرف و ایجاد رکود اقتصادی از طرف دیگر میانجامد که این پدیده به رکود تورمی موسوم است. در واقع رونق اقتصادی اولیه و افزایش تولید با رکود اقتصادی پس از آن و کاهش تولید خنثی شده و تنها اثرات تورمی افزایش حجم پول باقی خواهد ماند. به علاوه در این مورد قانون آهنین کیفر نیز صادق است، یعنی هرچه اصرار بر افزایش حجم پول، جهت تداوم رونق مصنوعی بیشتر باشد، تورم حاصله شدیدتر و رکودی که در پی آن خواهد آمد، شدیدتر، عمیقتر و طولانیتر خواهد بود. بر اساس این تحلیل، سوال این است که اثر متغیرهای پولی به خصوص نرخ رشد حجم پول بر تولید و رشد اقتصاد ایران چگونه بوده است؟
نرخ رشد حجم پول در اقتصاد ایران به عنوان مهمترین متغیر پولی، از یک طرف بسیار بالا بوده و از طرف دیگر از بیثباتی زیادی نیز برخوردار بوده است. بر اساس تحلیل نظری، در حالی که بالا بودن نرخ رشد حجم پول کمکی به تولید و رشد اقتصادی نکرده و صرفا به نرخ تورم بالا در اقتصاد کشور انجامیده است، اما بیثباتی نرخ رشد حجم پول، علاوه بر بیثباتی نرخ تورم، یکی از عوامل عمده بیثباتی نرخ رشد اقتصادی نیز بوده است. در واقع در دورههایی که نرخ رشد حجم پول افزایش یافته است، در ابتدا موجبات افزایش نرخ رشد اقتصادی را فراهم نموده، اما در دوره بعدی موجب افزایش تورم و کاهش نرخ رشد شده است. در مقابل در دورههایی که نرخ رشد حجم پول کاهش یافته است، ابتدا نرخ رشد اقتصادی نیز با کاهش مواجه شده، اما پس از آن موجب کاهش تورم و افزایش نرخ رشد اقتصادی را فراهم نموده است. به عبارت بهتر، بیثباتی پولی یکی از عوامل اصلی ایجاد دورهای تجاری و بیثباتی رشد اقتصادی بوده است.
3-6- تعیین دستوری نرخ سود بانکی
تعیین دستوری نرخ سود بانکی موجب اخلال در کارکرد سازوکار بازار در تعیین نرخهای تعادلی سود بانکی شده است. از آنجا که تعیین نرخ سود اسمی از سوی دولت عموما با تورم متناسب نبوده است، در عموم سالها، نرخهای واقعی سود بانکی در اقتصاد ایران منفی بوده است. این امر از مصادیق بارز پدیده سرکوب مالی است. سرکوب مالی عبارت است از وضع سقف قیمت روی نرخ سود اسمی اعتبارات نظام بانکی توسط دولت. در ادبیات اقتصادی، شاخص سرکوب مالی، گسترش همهجانبه نرخ بهره (سود بانکی) واقعی منفی است. در بیشتر کشورهای در حال توسعه، بازارهای مالی کنترلشده هستند و دولت از طریق مداخله و تعیین نرخ بهره موجود کمتر از نرخ بهره تعادلی بهدنبال تخصیص منابع است. این مداخله عموما برای تشویق سرمایهگذاری از سوی دولت صورت میگیرد و در عین حال تخصیص منابع مالی سرمایهگذاری را نیز عموما دولت به صورت دستوری انجام میدهد. تمایل دولت به تعیین دستوری نرخ بهره در حالی است که اعمال نرخهای بهره پایین بر سپردهها، میزان پسانداز خانوارها را کاهش میدهد و اعمال هرگونه محدودیت بر نرخهای بهره، موجب انحراف در تخصیص منابع اعتباری و کاهش سرمایهگذاری میگردد (مکینون و شاو، ۱۹۷۳). در واقع منفی بودن نرخهای واقعی سود بانکی اثرات تعیینکنندهای بر رفتار پسانداز و سرمایهگذاری کارگزاران اقتصادی خواهد داشت. نرخهای سود بانکی واقعی منفی، موجب کاهش انگیزه مردم برای سپردهگذاری در سیستم بانکی گردیده و پسانداز را به صورت پدیدهاى اقتصادى که توجیهکننده کاهش مصرف در زمان حال باشد، منتفى ساخته و جامعه را به سمت و سوی رفتار مصرفگرایی و ترجیح مصرف حال به جای مصرف آینده سوق میدهد. به علاوه این امر موجب میشود مردم پسانداز در سیستم بانکی را به حداقل رسانده و براى کسب منفعت یا حداقل حفظ ارزش داراییهای خود، آنها را به خرید انواع دارایی مانند طلا، زمین، سهام و کالاهاى با دوام تخصیص دهند، چرا که پسانداز در سیستم بانکی در چنین شرایطی به جز از دست رفتن بخشی از منابع پسانداز شده و کاهش ارزش حقیقی آن و زیان سپردهگذاران معنای دیگری ندارد.
از طرف دیگر نرخهای سود بانکی واقعی منفی، موجب افزایش تقاضا برای منابع مالی گردیده و از آنجا که پساندازهای مردم در سیستم بانکی توان پاسخگویی به تقاضای فزاینده منابع مالی را ندارد، جیرهبندی منابع مالی به امری متداول بدل شده که زمینهساز ایجاد رانت برای کسانی است که موفق به کسب منابع مالی محدود میگردند و البته آشکار است که این نه دولت، بلکه بخشی از فعالین بخش خصوصی هستند که جیرهبندی شده و از این منابع مالی محروم میشوند. به علاوه نرخهای سود بانکی پایین، موجب انحراف در تخصیص بهینه منابع مالی و سرمایهگذاری در پروژههایی میگردد که صرفه اقتصادی ندارند.
علاوه بر این، در شرایطی که نرخ سود بانکی به صورت دستوری کمتر از نرخ تورم تعیین میشود، عملا موجب ایجاد جریان توزیع ثروت از سپردهگذاران به دریافتکنندگان منابع مالی خواهد بود. به عبارت دیگر نظام بانکی در اثر سیاست تعیین دستوری نرخ سود، تبدیل به وسیلهای برای بازتوزیع ثروت از سوی سپردهگذاران به دریافتکنندگان تسهیلات بانکی میشود.
در مجموع مداخله دولت در تعیین نرخ بهره و تخصیص منابع اعتباری در قالب دستورالعملهای اداری، موجب کاهش نرخ پسانداز و به تبع آن کاهش سرمایهگذاری، تبعیض بین بخشهای اقتصادی و ناکارآیی در تخصیص منابع مالی در سیستم اقتصادی و به تبع آن ایجاد محدودیت در برابر رشد اقتصادی میشود؛ بنابراین یکی از عوامل کلیدی در کند نمودن آهنگ رشد اقتصاد ایران را باید در تعیین دستوری نرخهای سود بانکی از سوی دولت و به تبع آن بروز پدیده سرکوب مالی جستوجو نمود.
3-7- کاهش نرخ واقعی ارز
نرخ ارز در اقتصاد ایران، یکی از عوامل تعیینکننده تولید و رشد اقتصادی است. تغییر نرخ ارز از مسیرهای متفاوت، اثرات متضادی را بر تولید باقی میگذارد که برآیند این اثرات، بیانگر اثر خالص تغییر نرخ ارز بر تولید است. اثر خالص تغییر نرخ واقعی ارز بر تولید از دو مسیر آشکار میشود: یکی از مسیر میزان استفاده از ظرفیت تولیدی موجود اقتصاد و دیگری از مسیر میزان سرمایهگذاری و ایجاد ظرفیتهای تولیدی جدید در اقتصاد. کاهش نرخ واقعی ارز، از طریق افزایش قیمت کالاهای صادراتی در بازارهای خارجی و کاهش قیمت کالاهای وارداتی در بازارهای داخلی، تقاضای کل اقتصاد را به سمت تقاضا برای کالاها و خدمات خارجی انتقال میدهد. در واقع کاهش نرخ ارز، تقاضای کالاهای تولید داخل را چه در بازار داخلی و چه در بازار خارجی کاهش میدهد. کاهش تقاضا برای تولیدات داخلی، منجر به عدم استفاده کامل از ظرفیت تولیدی موجود خواهد شد؛ بنابراین تولید داخلی از مسیر کاهش نرخ واقعی ارز و عاطل ماندن بخشی از ظرفیت تولید، تحت تاثیر منفی قرار گرفته و تضعیف میشود. در مقابل افزایش نرخ ارز، موجب افزایش تقاضای تولیدات داخلی هم در بازار داخلی و هم در بازار خارجی و به تبع آن افزایش بهرهبرداری از ظرفیتهای تولید موجود میگردد و در نتیجه اثر مثبت بر میزان تولید و رشد اقتصادی خواهد داشت.
علاوه بر استفاده از ظرفیت تولیدی موجود، ایجاد ظرفیتهای جدید از طریق سرمایهگذاری نیز یک مسیر مهم در اثرگذاری تغییرات نرخ ارز بر تولید است؛ بنابراین سوال مهم در این زمینه این است که تغییر نرخ ارز چه تاثیری بر سرمایهگذاری خواهد داشت؟ روشن است که میزان سرمایهگذاری بخش خصوصی تابعی مستقیم از میزان بازدهی سرمایهگذاری (به طور عمومی سود تولیدکنندگان داخلی) و انتظارات فعالین اقتصادی از بازدهی آینده است. تغییرات نرخ ارز دو اثر متضاد بر بازدهی سرمایهگذاری از مسیر تغییر قیمتهای بازار داخلی، قیمتهای بازارهای صادراتی و قیمت کالاهای سرمایهای و واسطهای وارداتی بر جای میگذارد.
کاهش نرخ ارز از طریق کاهش قیمت کالاهای وارداتی و افزایش قیمت کالاهای صادراتی، قدرت رقابتی تولیدکنندگان داخلی در برابر رقبای خارجی را در بازارهای داخلی و خارجی، کاهش داده و در نتیجه اثر منفی بر میزان درآمد و بازدهی سرمایهگذاری در داخل بر جای میگذارد. در نقطه مقابل، کاهش نرخ ارز، قیمت کالاهای سرمایهای و واسطهای وارداتی را به طور مستقیم کاهش داده و در نتیجه با کاهش هزینههای سرمایهگذاری، موجبات افزایش بازدهی سرمایهگذاری و به دنبال آن افزایش سرمایهگذاری را فراهم خواهد نمود. در مجموع برآیند این دو اثر متضاد، اثر خالص تغییر نرخ ارز بر سرمایهگذاری را روشن خواهد نمود. با وجود اینکه میزان تاثیرپذیری صنایع مختلف از تغییر نرخ ارز متفاوت است، اما به نظر میرسد در مجموع در کوتاهمدت، اثر مثبت کاهش نرخ ارز بر اثر منفی آن بر سرمایهگذاری غالب باشد، اما در بلندمدت احتمالا اثر منفی کاهش نرخ ارز غالب خواهد شد. بنابراین در مجموع کاهش نرخ واقعی ارز در کوتاهمدت، از مسیر کاهش استفاده از ظرفیتهای موجود بر تولید اثر منفی داشته، اما از مسیر افزایش ایجاد ظرفیتهای جدید تولید، اثر مثبتی را باقی میگذارد، اما در بلندمدت، کاهش نرخ واقعی ارز هم از مسیر کاهش استفاده از ظرفیتهای موجود و هم از مسیر کاهش ایجاد ظرفیتهای جدید تولید، موجب تضعیف تولید داخلی و رشد اقتصادی میگردد. نرخ ارز در اقتصاد ایران اگرچه پس از انقلاب و با آغاز دوران جنگ با افزایش قابلتوجهی مواجه شده است، اما از اواخر دهه هفتاد، نرخ ارز طی یک روند نزولی به طور مداوم کاهش یافته است؛ بنابراین در دهه اخیر، کاهش نرخ واقعی ارز موجب شده است که تولیدکنندگان داخلی قدرت رقابتی خود نسبت به رقبای خارجی را در بازارهای داخلی و خارجی از دست داده و با تضعیف صادرات و گسترش واردات، تولید ملی و رشد اقتصادی تضعیف گردد.
3-8- پیشرفت تکنولوژیک و رشد اقتصادی
در نظریات جدید توسعه، پیشرفت تکنولوژیک یکی از عوامل کلیدی در تعیین رشد اقتصادی بلندمدت است. پیشرفت تکنولوژیک از مسیر افزایش بهرهوری عوامل تولید مانند نیروی کار و سرمایه، زمینه افزایش تولید و رشد اقتصادی را فراهم میآورد. هر کشور میتواند از طریق تولید تکنولوژیهای جدید در داخل یا ورود تکنولوژی از خارج، سطح تکنولوژی را ارتقا بخشد. سرعت تولید تکنولوژیهای جدید در داخل نیز به پیشرفت دانش نظری و کاربردی در داخل و گسترش تحقیق و پژوهش وابسته است. در مجموع هرچه نرخ رشد تکنولوژی بالاتر باشد، نرخ رشد اقتصادی نیز بالاتر خواهد بود. نرخ رشد پایین تکنولوژی در دهههای اخیر نیز یکی از عوامل اصلی آهنگ کند رشد اقتصادی بوده است.
3-9- سیاست خارجی و رشد اقتصادی
روابط خارجی یکی از عوامل موثر بر عملکرد اقتصادی به خصوص رشد اقتصادی در بلندمدت است. روابط خارجی صلحآمیز و سازنده با کشورهای جهان، یکی از مولفههای اصلی تامین امنیت ملی و کاهش ریسک و نااطمینانی برای سرمایهگذاری (اعم از داخلی و خارجی) است. افزایش سرمایهگذاری از طریق سرعت بخشیدن به نرخ انباشت سرمایه، زمینه افزایش نرخ رشد اقتصادی را فراهم میآورد. در عین حال سرمایهگذاری خارجی مسیر اصلی ورود تکنولوژیهای جدید از خارج به داخل است که میتواند موجب افزایش نرخ رشد اقتصادی را فراهم آورد. در نقطه مقابل، روابط خارجی تنشآمیز میتواند از مسیر تضعیف امنیت ملی و افزایش ریسک و نااطمینانی برای سرمایهگذاری، موجبات کاهش رشد اقتصادی را فراهم نماید. این امر بیانگر اهمیت سیاست خارجی هر کشور در دستیابی به رشد اقتصادی بالا و پایدار میباشد. در اقتصاد ایران با وقوع انقلاب اسلامی، روابط خارجی ایران با قدرتهای بینالمللی با تنش مواجه شد. اوج تنش در روابط خارجی ایران در بروز جنگ میان ایران و عراق نمود یافت که از مهمترین عوامل کاهش شدید رشد اقتصاد ایران در دهه شصت بود. با پایان یافتن جنگ، اگرچه در مقاطعی روابط خارجی ایران با قدرتهای بینالمللی بهبود یافت، اما این روابط هرگز عاری از تنش نبوده است. بنابراین روابط خارجی تنشآمیز نیز یکی از عوامل کند نمودن آهنگ رشد اقتصادی در دهههای اخیر بوده است.
4- عوامل تاثیرگذار بر بی ثباتی اقتصاد کلان ایران
طی دو دهه گذشته میانگین شاخص بیثباتی محیط اقتصاد کلان در ایران بیش از 4.8درصد بالاتر از متوسط میانگین جهانی است. بررسیها نشان میدهد محیط اقتصاد کلان یکی از مهمترین مولفه های محیط کسب و کار است و تاثیر بهسزایی بر کارآفرینان و کسب و کارها دارد. میانگین شاخص بیثباتی محیط اقتصاد کلان که از آن تحت عنوان “شاخص ماستریخت” یاد میشود، در 23 سال گذشته یعنی محدوده زمانی 1991 تا 2014 حدود 11.2 درصد برآورد شده است که در مقایسه با متوسط جهانی آن یعنی 6.4 درصد بسیار بالاست. این رقم حتی در مقایسه با کشورهای در حال توسعه نیز بالا ارزیابی می شود چرا که این شاخص در کشورهای در حال توسعه صادر کننده نفت نیز در حدود 7.4 درصد برآورد می شود. این رقم نشان دهنده نامناسب بودن محیط اقتصاد کلان حتی در مقایسه با کشورهایی شبیه ایران است.
بررسی های صورت گرفته توسط مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی نشان می دهد مساله اصلی در حوزه بیثباتی محیط اقتصاد کلان، به مساله نرخ ارز واقعی و نرخ تورم باز میگردد. این دو عامل مهمترین تاثیر را بر نامناسب بودن محیط اقتصاد کلان به جا گذاشته است. در حالی که بی ثباتی ناشی از زیرشاخص نرخ ارز واقعی 25.5 درصد و نرخ تورم 20.6 درصد برآورد می شود، این شاخص ها درکشورهای صادر کننده نفت به ترتیب 11.6 درصد و 9.9 درصد برآورد می شود. این بررسی نشانگر آن است که آسیبشناسی ناشی از بی ثباتی نرخ ارز واقعی برای کارآفرینان و کسب و کارها بسیار ضروری است.
بانک مرکزی اعلام کرده است در سال جاری قصد دارد برنامه تک نرخی کردن ارز را به مرحله اجرا در بیاورد. با این حال بحث بر سر واقعی شدن یا نشدن نرخ ارز همچنان در عرصه اقتصاد ایران مطرح است و بسیاری معتقدند حتی تک نرخی کردن ارز نیز می تواند منجر به واقعی شدن نرخ ارز در اقتصاد نشود. برخی کارشناسان معتقدند دولتها از ترس تورم فزاینده، نگرانی از سقوط ارزش پول ملی در برابر ارزهای جهانی و. ..تلاش میکنند نسبت به دخالت در تعیین نرخ ارز در کشور اقدام کنند.
مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی سه راهکار مهم را برای بهبود وضعیت اقتصاد کلان در کشور پیشنهاد داده است.
- اتخاذ سیاست های مالی مناسب از طریق ایجاد انضباط مالی، پایدار سازی منابع بودجه دولت ، کاهش هزینه های غیر ضروری دولت و فروش دارایی ها و اموال دولتی بلااستفاده و کم بازده از سوی این مرکز برای بهبود وضعیت پیشنهاد شده است.
- همچنین اتخاذ سیاست های پولی مناسب از طریق به کنترل رشد حجم نقدینگی و نرخ تورم، ایجاد انضباط در سیستم بانکی و ثبات بخش مالی و کاستن از نرخ سود تسهیلات به طریق غیر دستوری نیز ایز دیگر پیشنهادات مطرح شده در این حوزه است.
- اتخاذ سیاست های ارزی مناسب از طریق تعدیل تدریجی نرخ ارز اسمی و جلوگیری از انتقال شوکها و بیثباتیهای اقتصاد جهانی به اقتصاد کشور از دیگر راهکارهای مهم برای بهبود وضعیت اقتصاد کلان عنوان شده است.
منبع: