استیو جابز و مفهوم دیوانگی (راز موفقیت دیوانه ها)
اساساً موفقیت یک امر کاملاً طبیعی نیست و غیرعادی و نامعموله، چراکه آدمهای عادی که سخت کار میکنن خیلی به ندرت به موفقیت میرسن. آدم عادی سخت کار میکنه که بتونه خرجش رو در بیاره. آدم عادی پول و وقت زیادی صرف مدرکی میکنه که به ندرت ازش استفادهای میشه. آدم عادی وام با بهره زیاد میگیره تا زندگیاش رو سروسامان بده. آدم عادی مثل باقی آدمهای عادی یه ماشین ساده و فلهای میخره و تو یه خونه ساده و فلهای زندگی میکنه و خودش رو اسیر حرف و نظر آدمهایی میکنه که حتی ازشون خوشش هم نمیاد. در دنیایی که عاشق راحتی و رفاه شده، متوسط بودن کار معقولیه. آدمها خیلی راضی به زندگی متعارف تن میدن؛ برو مدرسه، کار پیدا کن، ازدواج کن، خونه بخر، بچه بیار.
وقتی به این حرف استیو جابز دقت کنی، میبینی که دیوانه بودن به این معنی نیست که فقط خارج از چارچوب فکر کنی، بلکه یعنی اساساً چارچوب فکری آدمهای عادی رو تو بسازی: «به افتخار آدمهای دیوانه، یاغیها، پردردسرها، وصلههای ناجور… اونهایی که جور دیگهای میبینن؛ از قاعده و اصول خوششون نمیاد … میتونی ازشون نقل قول کنی، باهاشون مخالفت کنی، تصدیق یا تقبیحشون کنی، اما تنها کاری که نمیتونی با اونها بکنی نادیده گرفتنه، چون اونها با خودشون تغییر میارن… اونها هستن که بشر رو به پیش میبرن، و گرچه شاید بعضیها اونها رو دیوانه تصور کنن، ولی ما اونها رو نابغه میدونیم. چون کسی که اینقدر دیوانه است که فکر میکنه میتونه دنیا رو عوض کنه، دقیقا همون کسیه که این کار رو میکنه». استیو جابز.
تکرار دیوانگی در کلام استیو جابز
استیو جابز در انتهای سخنرانی خود در دانشگاه استنفورد هم چنین مطلبی گفت که؛ «موقعی که من همسن شما بودم یک مجلهي خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر ميشد که یکی از پرطرفدارترین مجلههاي نسل ما بود که حاصل عشق و علاقه گروه تهیه کننده آن به این کار بود. شاید یک چیزي شبیه گوگلِ الآن، ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد. در وسط دههي هفتاد آنها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند که پشت جلد آن نوشته بود: “حریص باشید، دیوانه باشید” stay hungry, stay foolish. این آرزویی است که من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن در وقت فارغالتحصیلی شما آرزویی است که براي شما ميکنم».
متفاوت فکر کنید (یا متفاوت بیندیشید) Think Different شعار تبلیغاتی است که در سال ۱۹۹۷ توسط دفتر لوسآنجلس بنگاه تبلیغاتی چیاتدی برای شرکت اپل خلقشد.
در این تبلیغ چهرهٔ ۱۷ تن از شخصیتهای بزرگ قرن بیستم نظیر آلبرت اینشتین، باب دیلن، مارتین لوتر، ریچارد برانسون، جان لنون، باکمینستر فولر، توماس ادیسون، محمدعلی کلی، تد ترنر، ماریا کالاس، ماهاتما گاندی، آملیا ارهارت، آلفرد هیچکاک، مارتا گراهام، جیم هنسن، فرانک لوید رایت و پابلو پیکاسو دیدهمیشود. اکثر این چهرهها قهرمانان شخصی استیو جابز بودند.
جابز میگفت: «بحث دربارهٔ سرعت پردازشگر یا حافظه کامپیوتر نبود، بلکه دربارهٔ خلاقیت بود. نهتنها به مشتریان بالقوه بلکه به کارمندان خود اپل نیز معطوف میشد. در اپل فراموش کردهبودیم که کی هستیم. یکی از راههایی که بهیاد آورید کی هستید، این است که بهیاد آورید قهرمانانتان چه کسانی هستند. این، طرز تشکیل آن مبارزه بود.»
نسخهای از این تبلیغ با صدای جابز و دیگری با صدای ریچارد دریفیوز ضبط شد. لی کلاو میگفت: «اینکه در تبلیغ صدای تو (جابز) باشد، باعث جذابیت و قدرت آن میشود و راهی برای احیاء برند اپل است.» اما نظر جابز متفاوت بود: «اگر از صدای من استفاده کنیم وقتی مردم بفهمند، میگویند دربارهٔ من است، در صورتیکه دربارهٔ من نیست، دربارهٔ اپل است.»
جابز در مکورلد – آیورلد آن سال در سخنرانیاش گفت: اپل برای مردمی است که فقط نوک انگشتان را نمیبینند، بلکه برای کسانی است که میخواهند از کامپیوتر استفاده کنند تا به کمک آن دنیا را تغییر دهند.
مدیران اندکی (شاید هیچ مدیری) میتوانستند با چنین جسارت زیرکانهای، همراهی برندشان با امثال گاندی، اینشتین، پیکاسو و دالایی لاما را نشان بدهند. جابز قادر بود مردم را ترغیب کند تا خودشان را با استفاده از کامپیوتری که از آن استفاده میکنند، آدمهایی سرکش، خلاق و مبتکر معرفی کنند. لاری الیسون میگفت: «استیو تنها برند سبک زندگی را در صنعت تکنولوژی خلق کرد. ماشینهایی وجود دارند که مردم به داشتنشان میبالند. مثل پورشه، فراری، پریوس. چون اتومبیلی که سوار میشویم، چیزهایی دربارهٔ ما میگوید. مردم دربارهٔ محصولات اپل نیز چنین احساسی دارند».
جابز بعدها میگفت: «لی کلاو و تیمش با این فکر درخشان که «متفاوت فکر کنید» جلو آمدند و کار آنها ده برابر بهتر از آژانسهای تبلیغاتی دیگر بود. آن تبلیغ مرا شوکه کرد و هنوز هم وقتی به آن فکر میکنم گریهام میگیرد. هم این واقعیت که لی خیلی دلسوزانه کار میکرد و هم اینکه ایده «متفاوت فکر کنید» چقدر درخشان است، هردو مرا تحت تأثیر قرار میدهند».
ده دلیل که احتمال موفقیت دیوانه ها را بیشتر می کند
۱. آنها برای مردم چارچوب فکری جدید میسازند
دیوانههایی مثل استیو جابز فقط هنجارها رو به چالش نمیکشن؛ اونها چارچوبهای جدیدی برای دیگران خلق میکنن و دیگران تبعیت یا مخالفت میکنن. نوآوری همیشه به این معنی نیست که چیز جدیدی خلق کنی. بیشتر وقتها بهتر کردن چیزی که وجود داره به همون اندازه عجیب و دیوانهواره. دیوانهها هم مثل بچهها با متفاوت فکر کردن، قوهٔ خیالشون رو به کار میگیرن تا راه موفقیتشون رو بسازن.
۲. مجنونتر از آن هستند که بترسند.
وقتی یه آدم دیوانه برای خودش هدفی میگذاره، دیگه فکرش رو مشغول اما و اگرها و احتمال شکست نمیکنه. برای اون، مسیر جایگزینی وجود نداره چون مسیر اول قطعا به نتیجه میرسه. در جایی که آدمهای عادی از ترس شکست فلج میشن، آدمهای دیوانه کفش آهنی به پا میکنن و راه میافتن. برای اونها شکست یه کلمهٔ بیمعنیه. همین توانایی نادیده گرفتن ترس از شکست، دلیلیه که آدمهای دیوانه بیشتر موفق میشن. «ترس واقعی نیست. تنها جایی که ترس میتونه وجود داشته باشه در تصور ما از آینده است. ترس محصول تخیل ما است، و باعث میشه از چیزهایی وحشت کنیم که نه الان وجود داره و نه شاید هیچوقت وجود داشته باشه. یک جور جنون و توهمه. درسته، خطر وجود داره و واقعیه، اما ترس ازش یه انتخابه». ویل اسمیت
۳. تشنهٔ متمایز بودن هستند
آدم دیوانه نیاز داره با همه فرق داشته باشه. آدمهای دیوانه سبک خودشون رو پیدا میکنن و زندگی رو همونطور نقش میزنن که خودشون میبینن. دیوانهها با رشد مهارتهایی در زندگی به موفقیت میرسن که بدیعه و از چشم آدمهای معمولی عادت بد یا عجیب و غریب محسوب میشه. مثلا استیو جابز و مارک زاکربرگ به این معروف هستن که هر روز همون لباس همیشگی رو میپوشن تا وقت و فکرشون درگیر انتخاب لباس نشه. وارن بوفه میلیارد مشهور سالی ۱۰۰ هزار دلار حقوق میگیره و ۹۹٪ ثروتش رو وقف خیریه کرده. همچنان که فرد ناشناسی گفته؛ «سبک خودت رو پیدا کن، و اونقدر این لباس رو به تن کن تا مد بشه».
۴. انرژی زیادی دارند
آدمهای عادی عاشق اینن که کاری نکنن. ساعت کارشون تموم بشه و زودتر برن خونه، جلوی تلویزیون بنشینن و هیچ کاری نکنن. همیشه از این شکایت میکنن که خستهان و ای کاش زمان بیشتری داشتن. اما دیوانهها همیشه وقت و اشتیاق و انرژی دارن. اونها خودشون رو وقت یه حرفه یا هنر میکنن و بدون خستگی کار میکنن تا مهارتشون رو بالا ببرن. این تمرکز و انرژی زیاد قطعا در مسیر موفقیت اونها رو جلو میاندازه.
۵. جرات شکستن قواعد رو دارند
دور شدن از هنجارها همیشه هم راحت نیست، بهویژه اگر تمام زندگیت از این قواعد پیروی کرده باشی. اما دیوانهها این رو درک میکنن که با اینکه قاعده و قانون مهمه، ولی ممکنه آدم رو محدود کنه. چه قاعدهای در کار و صنعت تو هست که خیلی بدیهی پذیرفتی؟ چرا ازش پیروی میکنی؟ اگر جوابت اینه که «همیشه روال همین بوده» پس تو یه آدم معمولی هستی و احتمالا هیچوقت موفق نمیشی. توانایی به چالش کشیدن قدرت و هنجار بدون بیاحترامی چیزیه که دیوانهها رو متفاوت میکنه.
۶. از سر نیاز دست به نوآوری میزنند
به چشم آدمهای دیگه، دیوانهها ممکنه آدمهای خیلی کاردان و مبتکری به نظر بیان، که درست هم هست. اما حقیقت ژرفتر اینه که دیوانه صرفا آدمیه که وقتی به مشکلی برمیخوره که نمیشه نادیدهاش گرفت، برای درست کردنش وارد عمل میشه. ذهن غیرعادی اون بهش کمک میکنه دنیا رو از زاویهٔ متفاوتی نسبت به آدمهای عادی ببینه. پس مشکلاتی که آدمهای عادی خیلی راحت به اسم «دیگه همینه که هست، چاره چیه» میپذیرن، برای آدم دیوانه پذیرفتنی نیست. دیوانهها تجسم این ضربالمثل هستن که «احتیاج مادر اختراعه.»
۷. دیوانههای دیگر را میشناسند
مهم نیست چطور آدمی هستی، همیشه شناختن آدمهایی که ذهن مشابهی دارن کار راحتیه. دیوانهها هم در تمام دنیا انقلابی رو شروع کردهان که دیوانههای دیگه رو پیدا کنن. دیوانهها مثل پروانهای که جذب چراغ میشه، به سمت اختراع و ایده و دیوانههای دیگه کشیده میشن. چیزی که از نظر آدمهای عادی غیرعادی یا ناهنجاره، از چشم اونها نبوغآمیزه، و معمولا به پیشواز همهٔ ترندها و فناوریهای نو میرن. وقتی بتونی کنار آدمهای دیگهای که درست به اندازهٔ خودت متفاوت فکر میکنن ایدهپردازی کنی، شانس موفقیتت خیلی بیشتره. دیوانهها باورهای همدیگه رو به چالش میکشن.
۸. همیشه کنجکاو هستند
دیوانهها ذهن یه بچه رو دارن، و همیشه میپرسن چرا. ذهنشون سیریناپذیره و از اینکه مثل آلیس دنبال خرگوش برن نمیترسن، حتی اگه ته سوراخ خرگوش معلوم نباشه. به همین خاطر به جای اینکه دنیا رو پر از مشکل ببینن، پر از امکان و شگفتی میبینن. توانایی دیدن نیمهٔ پر لیوان دیوانهها رو به سمت موفقیت میکشونه.
۹. مثل کنه میمانند
وقتی یه دیوانه به چیزی گیر میده، دیگه رهاش نمیکنه. آدمهای دیوانه روی مشکلات خاصی قفل میکنن و میخوان حلش کنن. اونقدر درگیر این کار میشن که دیگه مهم نیست چقدر ناممکن به نظر میاد، همیشه میگردن و بالاخره یه راهی پیدا میکنن. این عامل ناشناخته آدم دیوانه رو تحریک میکنه تلاش کنه و در کاری که آدم عادی خیلی جلوتر تسلیمش میشد، به موفقیت برسه.
۱۰. برچسب نمیزنند
دیوانهها به مردم و مشکلات برچسب نمیزنن؛ فقط براشون مهمه که اون آدم چی توی خودش داره. در حالی که آدمهای عادی خطکشی میکنن و مردم رو برحسب نژاد و مذهب و جنسیت و شغل و گرایش دستهبندی میکنن، دیوانهها فقط قلب و استعداد آدمها رو میبینن. برای آدم دیوانه سیاه و سفید در کار نیست، همه چیز یه طیف پیوسته است. با برچسب نزدن به دیگران، آدم دیوانه میتونه دور خودش رو با گروههای مختلفی با استعدادهای گوناگون پر کنه و توانایی و پتانسیل موجود برای عمل و پیشرفت و موفقیت رو آزاد کنه.
منابع: لایف هاک، ویکی پدیا و سایر منابع اینترنتی
منبع:
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
خیلی عالی بود.
اگر به این حرف ها عمل کنم زندگیم متحول میشه .
ممنون